شما اینجا هستید

جلسه بیست و پنجم ـ اصول ـ 29/7/1403 ـ استاد شوپایی حفظه الله.
بسم الله الرحمن الرحیم
در بررسی مقدمات پنجگانه ایی که مرحوم نائینی برای اثبات صحت خطاب ترتبی ذکر کرده بودند ، کلام به بررسی مقدمۀ چهارم منتهی شد که در این مقدمه مرحوم نائینی مطلبی را بعنوان مفاد و محتوای مقدمۀ چهارم بیان کردند و در ادامه هم از این مفاد و محتوا نتیجه ایی گرفته اند که از آن برای اثبات صحت خطاب ترتبی و دفع اشکال نسبت به خطاب ترتبی ، استفاده میشود.
مفاد و محتوای مقدمۀ چهارم این بود که فرمودند : انحفاظ خطاب در تقادیر و انقسامات متصوره به سه نحو است که بین نحوۀ اول و دوم از انحفاظ خطاب ـ که انحفاظ خطاب به اطلاق و تقیید لحاظی و انحفاظ خطاب به نتیجه الاطلاق و نتیجه التقیید باشد ـ  از یکطرف و نحوۀ سوم از انحفاظ ـ که انحفاظ به اقتضاء نفس خطاب باشد ـ از طرف دیگر ، فرق وجود دارد. فرقشان هم در اینست که در دو نحوۀ اول از انحفاظ خطاب ، خطاب هیچ اقتضائی نسبت به آن تقدیری که خطاب در او محفوظ و ثابت است ندارد نه وضعاً و نه هدماً ولی در نحوۀ سوم از انحفاظ خطاب ، خطاب نسبت به آن تقدیری که خطاب در او محفوظ و ثابت است اقتضاء دارد إمّا وضعاً أو هدماً. این مفاد مقدمۀ چهارم بود.
نتیجه ایی هم که مرحوم نائینی از این مفاد و مطلب گرفته اند ، اینست که : در خطاب ترتبی بین خطاب أهم و خطاب مهم تدافع و تعاندی وجود ندارد. هرچند که در تقدیر عصیان أهم هر دو تکلیف ـ یعنی هم خطاب أهم و هم خطاب مهم ـ فعلی هستند ولی هیچ تدافعی بینهما وجود ندارد ، هیچ تزاحمی بین المقتضیین وجود ندارد چرا که خطاب مهم که در تقدیر عصیان أهم ثابت و منحفظ است از باب تقیید لحاظی ثابت است یعنی از باب اینکه « عصیان الأهم » قید و شرط مهم است ، خطاب مهم در این تقدیر ثابت است ولی خطاب أهم که تقدیر « عصیان و ترک خودش » را شامل میشود و در این ظرف ثابت و محفوظ است این شمول خطاب أهم نسبت به این ظرف به اقتضاءِ نفس خطاب ـ که نحوۀ سوم از انحفاظ خطاب بود ـ است فلذا خطاب أهم نسبت به این تقدیر ـ أی تقدیر عصیان أهم ـ اقتضاء دارد و میگوید : وجود متعلق أهم وضع بشود و عصیان أهم وترک آن هدم بشود.
لکن ولو که خطاب أهم نسبت به وجود متعلق و ترک و هدم عصیان او إقتضاء دارد ولی در نهایت بین این دو مقتضی ـ یعنی خطاب أهم و خطاب مهم ـ تنافی و تزاحمی وجود ندارد چرا که خطاب مهم از آنجا که ثبوت و انحفاظش نسبت به تقدیر عصیان أهم از باب اطلاق و تقیید لحاظی است هیچ اقتضائی نسبت به ایجاد و یا ترک شرط و قیدش ندارد و ولو که خطاب أهم از آنجا که از قبیل نحوۀ سوم از انحفاظ خطاب است و نسبت به ثبوت متعلقش اقتضاء دارد ولی اقتضائش در همین حد است که أهم انجام بشود و عصیان و ترک أهم هدم و منتفی بشود. و ما وقتی این دو اقتضاء را با همدیگر در نظر بگیریم ، باتوجه به اینکه خطاب مهم اشتراط دارد ولی خطاب أهم به اقتضاء نفس خطاب این تقدیر ـ یعنی تقدیر عصیان أهم ـ را شامل میشود ، معلوم میشود که بین دو خطاب تعاند و تزاحمی در کار نیست و اینگونه نیست که مطارده در بین باشد و کلٌّ من الخطابین خطاب آخر را طرد و نفی بکنند. این هم نتیجه ایی بود که مرحوم نائینی از مقدمۀ چهارم گرفته اند.
در جلسه قبل بیان شد که : این قسمت از فرمایش مرحوم نائینی که فرمودند : انحفاظ خطاب در تقادیر و انقسامات متصوره سه قسم است ؛ تمام نیست بلکه همانطور که مرحوم آقای خویی فرموده اند : انحفاظ خطاب نسبت به هر تقدیری از تقادیر و انقسامات متصوره ـ چه از انقسامات اولیه باشد و چه از انقسامات ثانویه باشد و چه اتیان متعلق و ترک متعلق باشد ـ به اطلاق و یا تقیید لحاظی است و اینگونه نیست که سه نحوه و قسم داشته باشیم.
لکن همانطور که در جلسه قبل اشاره شد ، اینکه انحفاظ خطاب در همۀ تقادیر و انقسامات از قبیل اطلاق و تقیید لحاظی است و نه آن دو قسم دیگری که مرحوم نائینی بیان کرده اند ؛ این مطلب منافات با این ندارد که در بعضی از موارد اطلاق و تقیید لحاظی، خطاب نسبت به آن تقدیر متصور اقتضائی نداشته باشد ولی در بعضی دیگر از تقادیر، خطاب نسبت به خود تقدیر وضعاً أو هدماً اقتضاء داشته باشد.
اما اینکه انحفاظ خطاب با اطلاق و تقیید لحاظی در چه موردی نسبت به تقدیرش اقتضاء ندارد و در چه موردی نسبت به تقدیرش اقتضاء دارد ؟ در این قسمت گفته میشود که : اگر آن تقدیر وجود متعلق خطاب و یا ترک متعلق خطاب باشد ، در اینصورت خطاب و تکلیف که اطلاقش این مورد را شامل میشود اقتضاء نسبت به این تقدیر هم دارد یعنی هر خطاب وجوبی ایی نسبت به وجود متعلق مقتضی وضع آن تقدیر است و نسبت به ترک متعلق مقتضی هدم و ترک آن تقدیر است و خطاب تحریمی هم بعکس خطاب وجوبی است یعنی هر خطاب تحریمی ایی نسبت به تقدیر موافقت و اطاعت با آن ، مقتضیِ هدم متعلق و ترک متعلق است و نسبت به ترک متعلق آن هم مقتضی وضع است و میگوید که ترک متعلق مثل ترک شرب خمر ، وضع و محقق شود. پس در جاییکه آن تقدیر وجود متعلق أو ترک متعلق باشد خطاب نسبت به آن مورد اقتضاء دارد.
اما اگر آن تقدیری که ما میخواهیم خطاب را در آن تقدیر محفوظ و ثابت بدانیم غیر از وجود و ترک متعلق باشد ، در اینصورت دیگر خطاب نسبت به آن تقدیر هیچ اقتضائی ندارد لا وضعاً و لاهدماً یعنی نه اقتضاء وجود آن را دارد و نه اقتضاء هدم و ترک آن را دارد.
پس ولو انحفاظ خطاب در همۀ موارد به اطلاق و تقیید لحاظی است ـ و اینگونه نیست که انحفاظ خطاب سه قسم داشته باشد ـ ولی این انحفاظ خطاب به اطلاق و تقیید لحاظی در بعضی از موارد آن تقدیر را وضعاً أو هدماً اقتضاء دارد ولی در بعضی از موارد نسبت به آن تقدیر اقتضائی ندارد.
حال باتوجه به این مطلب (که ما اگر انحفاظ خطاب در همۀ تقادیر را به یک قسم یعنی اطلاق و تقیید لحاظی برگردانیم ، این امر منافات با این ندارد که در بعضی از موارد خطاب اقتضاء تقدیر را داشته باشد و در بعضی از موارد خطاب اقتضاء تقدیر را نداشته باشد) ؛ معلوم میشود که : هرچند فرمایش مرحوم نائینی در محتوای مقدمۀ رابعه با آن تفصیلی که بیان کردند ، تمام نیست و مناقشات مرحوم آقای خویی نسبت به این فرمایش مرحوم نائینی وارد است ولی با توجه به اینکه انگیزۀ مرحوم نائینی از این تقسیم انحفاظ خطاب به سه نحوه ، این بود که میخواستند برای دفع اشکال از این تقسیم استفاده بکنند و بفرمایند : از آنجا که خطاب مهم نسبت به شرطش که عصیان الأهم باشد اقتضائی ندارد ولی خطاب أهم نسبت به این تقدیر عصیان أهم اقتضاء دارد لذا این دو خطاب با همدیگر منافات و تعاندی ندارند ؛ باتوجه به این انگیزۀ مرحوم نائینی میتوان مقدمۀ رابعه را به اینصورت تصحیح کرد و بگوییم : ولو انحفاظ خطاب و ثبوت تکلیف در همۀ تقادیر و انقسامات متصوره به یک نحوه و از قبیل اطلاق و تقیید لحاظی است ولی در عین حال انحفاظ خطاب و ثبوت تکلیف در تقادیر و انقسامات بر دو قسم است :
قسم اول آنست که خطاب نسبت به آن تقدیر اقتضاء ندارد کما هو الحال در انحفاظ خطاب نسبت به غیر وجود متعلق و ترک متعلق من القیود و الانقسامات.
قسم دوم هم آنست که خطاب نسبت به آن تقدیر اقتضاء دارد کما هو الحال در انحفاظ خطاب نسبت به اطاعت و عصیان خودش و بعبارت دیگر : نسبت به وجود متعلق خودش و ترک متعلق خودش. 
پس ولو که همۀ اینها به اطلاق و تقیید لحاظی است ولی از جهت اینکه خطاب نسبت به تقدیر اقتضاء دارد هدماً أو وضعاً  یا اینکه هیچ اقتضائی نسبت به تقدیر ندارد ، دو قسم درست شده است.
بنابراین میتوان محتوای مقدمۀ رابعه را بنحوی بیان کرد که دیگر آن اشکالات مرحوم خویی به آن وارد نشود.
حال با توجه به این مطلب میبایست ببینیم که آیا این مقدمۀ رابعه با محتوایی که دارد در اثبات صحت خطاب ترتبی دخالت و تأثیر دارد یا نه؟
مرحوم خویی فرموده بودند که مقدمۀ رابعه هیچ دخالتی در اثبات صحت خطاب ترتبی ندارد چرا که قِوام ترتب به اینست که : هرچند خطاب اهم و مهم در زمان واحد فعلی هستند ولی هیچ تدافع و تعاندی بینهما وجود ندارد چرا که خطاب أهم لا یتقضی إلا وجود أهم را ، اما نسبت به اینکه مکلف بعد از عصیان أهم چه کار بکند؟ هیچ اقتضائی ندارد. یعنی علی تقدیر عصیان أهم تعرضی به وجود شیء آخر ندارد.
خطاب مهم هم تنها اقتضائی که دارد ، اینست که مکلف در تقدیر عصیان أهم ، مهم را انجام بدهد أما اینکه فعل أهم ترک بشود یا ایجاد بشود ؟ خطاب مهم هیچ اقتضائی نسبت به این قسمت ندارد چرا که هیچ تکلیفی نسبت به شرط خودش نه وجوداً و نه عدماً اقتضاء ندارد. 
و وقتی اقتضائات دو خطاب أهم و مهم اینگونه بود دیگر هیچ تنافی و تعاندی بین دو خطاب وجود ندارد و مورد از موارد تزاحم المقتضیین نیست بلکه هر یک از دو خطاب شیئی را اقتضاء میکند که آن شیء با مقتضی خطاب دیگر أجنبی است.
این اشکال مرحوم خویی نسبت به استفادۀ از مقدمۀ رابعه برای اثبات نظریۀ ترتب و خطاب ترتبی بود.
آیا این اشکال مرحوم خویی تمام است یا نه ؟
مرحوم حلّی در کتاب اصول فقه شان بعد از اشارۀ به این فرمایش مرحوم خویی که فرمودند : مقدمۀ رابعه هیچ دخالتی در اثبات صحت ترتب ندارد ؛ در مقام جواب از آن فرموده اند : چگونه میتوان گفت که مقدمۀ رابعه هیچ دخالت و تأثیری در اثبات نظریۀ ترتب ندارد در حالیکه مقدمۀ رابعه متکفل اثبات این مطلب است که محال است که خطاب أهم مشروط به عدم اتیان متعلق خودش باشد ، با همان وجه و دلیلی که مرحوم نائینی بیان کردند که اگر خطاب أهم مشروط به عصیان و ترک متعلقش باشد از این امر محذور طلب جمع بین نقیضین پیش می آید.
پس در مقدمۀ رابعه این مطلب ثابت شده است که : خطابِ أهم مشروط به ترک متعلق خودش نیست ، هرچند که خطاب أهم در این ظرف عدم اتیان أهم محفوظ هست ولی اشتراط و تقیّد نسبت به این تقدیر ندارد. بعبارت دیگر : خطاب اهم اقتضاء نسبت به هدم و ترکِ این تقدیر ـ یعنی تقدیر عصیان أهم ـ دارد ولی اشتراط و تقییدی نسبت به او ندارد. و اقتضاء آن هم تنها نسبت به هدم و ترک این تقدیر است و بر چیزی بیش از این دلالت و اقتضاء ندارد.
پس این مطلب که أهم مشروط به ترک متعلق خودش نیست در مقدمۀ رابعه ثابت شده است ، و این مطلب هم بلا اشکال در اثبات نظریۀ ترتب تاثیر دارد چرا که اگر اشتراط اهم به عدم اتیان خودش استحاله نداشته باشد و أهم مشروط به عصیان و عدم اتیان متعلق خودش باشد ، از آنجا که مهم هم مشروط به عصیان أهم است لذا شرط هر دو خطاب در تقدیر واحد فعلی میشود و در این تقدیر هر دو تکلیفِ مشروط مکلف را به سمت متعلق خودشان سوق میدهند و بینهما تدافع و طرد اتفاق می افتد.
بعبارت دیگر : مهم که مشروط به عصیان أهم بود ، اگر أهم هم بخواهد مشروط به عصیان متعلق خودش باشد در اینصورت خطاب أهم در همان مرتبۀ خطاب مهم قرار میگیرد و بر مکلف لازم میشود که در این حال ـ یعنی حال ترک أهم ـ هر دو فعل را انجام بدهد یعنی هم أهم و  هم مهم را انجام بدهد و این مستلزم محذور است.
مرحوم حلّی میفرمایند : دفع این محذور با همان مطلبی است که مرحوم نائینی در مقدمۀ رابعه بیان فرمودند که خطاب أهم لایکون و محال است که مشروط به ترک متعلقش باشد. این یک جهت بود برای اثبات تأثیر و دخالت مقدمۀ رابعه در اثبات نظریۀ ترتب.
جهت دیگر دخالت و تأثیر مقدمۀ رابعه در اثبات نظریۀ ترتب اینست که : بتعبیر مرحوم حلّی در جزءِ ثانیِ این مقدمۀ رابعه بیان شده است که از آنجا که امر به مهم مشروط و مقید به ترک و عصیان أهم است لذا اقتضائی نسبت به وجود شرط خودش ندارد و حافظ نسبت به شرط خودش نیست.
و اینکه خطاب مهم حافظ شرطش نباشد و اقتضائی نسبت به وجود شرطش نداشته باشد در حل اشکال تأثیر دارد چرا که اگر خطاب مهم اقتضاءِ نسبت به شرطش داشته باشد و حافظ آن باشد یعنی بگوید که شرط من که عصیان أهم هست میبایست محقق شود ، در اینصورت معلوم است که تنافی و تعاند بین الخطابین پیدا میشود چرا که از یکطرف خطاب أهم هدم و ترک عصیان را اقتضاء میکند و از طرف دیگر خطاب مهم وضع و تحقق عصیان را اقتضاء میکند ، و معلوم است که بینهما تدافع پیدا میشود.
پس حافظ نبودن و اقتضاء نداشتن خطاب مهم نسبت به شرط خودش یعنی عصیان الاهم هم از أهم مطالبی است که در اثبات صحت نظریۀ ترتب دخالت دارد. این هم جهت دوم تأثیر و دخالت مقدمۀ رابعه در اثبات صحت نظریۀ ترتب بود.
مرحوم حلّی فرموده اند : باتوجه به این دو جهت از تأثیر چگونه مرحوم خویی فرموده اند که مقدمۀ رابعه هیچ تاثیری در اثبات صحت نظریۀ ترتب ندارد.
هرچند که فرمایشات و توضیحاتی که مرحوم حلی برای اثبات تأثیر و دخالت مقدمۀ رابعه در اثبات نظریۀ ترتب بیان کرده اند ، صحیح و تام هستند و اشکالی نسبت به آنها وجود ندارد ولی تقریب کامل نسبت به جواب از اشکال مرحوم خویی نیست.
برای اینکه دخل و تاثیر مقدمۀ رابعه در اثبات نظریۀ ترتب معلوم شود و تقریب کاملی از دخل مقدمۀ رابعه در اثبات ترتب بیان بکنیم ، میبایست ببینیم که غرض و مقصود مرحوم نائینی از بیان مقدمۀ رابعه چه بوده است. بعبارت دیگر : مرحوم نائینی در مقدمۀ رابعه بدنبال حل چه اشکالی بود ؟ تا اینکه بعد از آن ببینیم که آیا این مطالب مقدمۀ رابعه دخیل در حل آن اشکال هست یا نه؟
باتوجه به کلام و توضیحاتی که در کلام مرحوم نائینی است و نتیجه ایی که مرحوم نائینی از مقدمۀ رابعه گرفتند ، معلوم میشود که ایشان در این مقدمۀ رابعه بدنبال اینست که : اشکالِ تدافع و مطاردۀ بین خطاب أهم و مهم را حل بکند و بفرمایند که : ولو بین خطابین فی عرضٍ واحد مطارده و تدافع وجود دارد ولی بین خطابین علی نحو الترتب مطارده و تدافع وجود ندارد و بعبارت دیگر : در خطابین علی نحو الترتب تزاحم بین المقتضیین وجود ندارد.
و این اشکال تدافع و مطاردۀ بین الخطابین هم ـ همانطور که در کلام مرحوم آخوند بیان شده بود ـ یکی از اشکالات نسبت به نظریۀ ترتب است. هرچند که اشکال اصلی نسبت به نظریۀ ترتب همان استلزام خطاب ترتبی لطلب جمع بین الضدین است ولی اشکال مطارده و تدافع بین الخطابین هم بعنوان یکی از اشکالات نسبت به نظریۀ ترتب بیان شده است. مرحوم آخوند در إن قلت دوم فرمودند که : مستشکل و قائل به ترتب میگوید : خطابین فی عرضٍ واحد قابل التزام نیستند چرا که تعاند و مطارده دارند ولی خطابین طولی و علی نحو الترتب مشکل تعاند و مطارده را ندارند ، و بعد از این مرحوم آخوند در صدد جواب از این کلام بر آمدند و بدنبال اثبات تعاند و مطارده در خطابین علی نحو الترتب بودند.
پس معلوم شد که مقصود مرحوم نائینی از ذکر مقدمۀ رابعه اینست که : اشکال تدافع و مطاردۀ بین الخطابینِ طولیین و علی نحو ترتب را دفع بکند.
حال باتوجه به اینکه مقصود از ذکر مقدمۀ رابعه دفع این اشکال است ، چنانچه به مقدمۀ رابع برگردیم میبینیم که : این مقدمه چه به آن تقریبی که خود مرحوم نائینی بیان کرده اند ـ که ابتداء سه نحوه انحفاظ درست کردند و بعد از آن فرق بین آنها را بیان کرده اند ـ و چه به آن تقریب صحیح و اصلاح شده اش ، دخیل و مؤثر در اثبات ترتب دخالت دارد چرا که اشکال تعاند و مطاردۀ بین الخطابین را حل میکند.
اما اگر تقریب خود مرحوم نائینی را در نظر بگیریم ، ایشان فرمودند : انحفاظ خطاب در نحوۀ اول و دوم با انحفاظ خطاب در نحوۀ سوم مختلف است. در نحوۀ اول و دوم خطاب نسبت به آن تقدیر وضعاً أو هدماً اقتضائی ندارد ولی در نحوۀ سوم خطاب محفوظ شده در تقدیر خاص ، نسبت به آن تقدیر خاص اقتضاء دارد که مکلف این تقدیر را موجود بکند یا هدم و ترک بکند.
و با این بیان مرحوم نائینی در فرق بین انحفاظ در نحوۀ اول و دوم از یکطرف و انحفاظ در نحوۀ سوم از طرف دیگر ، مشکل تدافع و مطاردۀ بین خطاب أهم و مهم حل میشود. وجه و نحوۀ حلِّ اشکال در این تقدیر هم با همان توضیحی که مرحوم خویی در اشکال به مرحوم نائینی بیان کردند روشن میشود که : خطاب مهم از قبیل نحوۀ اول از انحفاظ است یعنی تنها مقتضی وجود مهم در تقدیر عصیان است و نسبت به شرط خودش ـ یعنی عصیان أهم ـ هیچ اقتضائی ندارد که آیا ایجاد بشود یا ترک بشود.
اما خطاب أهم از قبیل نحوۀ سوم از انحفاظ است یعنی نسبت به تقدیر خودش اقتضاء دارد ولی اقتضائش در حدّ همان هدم عصیان وایجاد متعلقش که أهم باشد ، است.
و ما وقتی این دو خطاب را در نظر بگیریم میبینیم که : هیچ گونه تدافع و تعاندی بین الخطابین و تزاحمی بین المقتضیین وجود ندارد چرا که کلٌّ منهما یقتضی شیئاً أجنبیاً عمّا یقتضیه الآخر.
اما بر اساس تقریب صحیح و اصلاح شدۀ از مقدمه رابعه هم گفته میشود که : تدافع و تعاند و مطارده ایی بین الخطابین وجود ندارد چرا که ثبوت تکلیف در یک تقدیر علی قسمین است : در بعضی از موارد خطاب نسبت به حفظ و تحقق متعلقش اقتضاء دارد و در بعضی از موارد خطاب نسبت به حفظ و تحقق متعلقش اقتضاء ندارد. و باتوجه به این مطلب گفته میشود که : خطاب أهم از قبیل قسم اول است یعنی نسبت به حفظ متعلقش اقتضاء دارد ولی خطاب مهم از قبیل قسم دوم است یعنی نسبت به حفظ متعلقش اقتضائی ندارد ؛ و وقتی خطاب أهم و مهم اینگونه بودند تنافی و مطارده ایی بینهما وجود ندارد.
والحمدلله رب العالمین.
 


کليه حقوق اين سايت به تعلق دارد.